سفارش تبلیغ
صبا ویژن
(^ بیست ****آنلاین^)
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» شهید فرامرز عباسی

هنوز هم با فرامرز درد دل می کنم

خراسان رضوی - مورخ پنج‌شنبه 1390/02/22 شماره انتشار 17833 
نویسنده: گروه فرهنگی هنری

هنوز تازه 7 ماه از شروع جنگ گذشته بود و 3 ماه بود که ما فرامرز را ندیده بودیم. آخرین دیدارمان برمی گشت به مرخصی او در بهمن سال 59، هر روز چشم انتظارش بودم. آن زمان خانه ما در سه راهی آب وبرق مشهد بود. در یکی از روزهای پایانی اردیبهشت سال 60 آقای درجه داری از لشکر 77 به در خانه ما آمد، اما وقتی متوجه شد که من تنها هستم، نکته خاصی نگفت و پس از گرفتن آدرس شوهرخواهرم، رفت. بعد از آن برادران فرامرز یکی یکی از تهران آمدند خانه ما. اوضاع عجیبی شده بود، گویا همه نکته ای را می دانستند که من از آن آگاه نبودم بعد از مدتی به من گفتند که فرامرز زخمی شده است و در حال بازگرداندن او به مشهد هستند. شوکه و بهت زده شده بودم. هیچ کس حاضر نبود خبر اصلی را به من اعلام کند. تا نزدیک غروب طول کشید که در نهایت خبر را به من گفتند؛ « فرامرز عباسی شهید شد». «هما یزدیان» همسر امیر شهید فرامرز عباسی است که این گونه ساعات شنیدن خبر شهادت همسرش را روایت می کند. اوکه 11 سال قبل از شهادت این فرمانده سرافراز لشکر 77 پیروز ثامن الائمه به عقد او درآمده است هنوز هم با گذشت 29 سال از شهادت امیر «فرامرز عباسی» حضور او را احساس می کند و می گوید: «بعد از گذشت این همه سال هنوز هم فکر می کنم فرامرز همین گوشه و کنارها حضور دارد؛ احساسش می کنم». می گوید: با همسر شهیدش درد دل می کند. با این که به خاطر تحصیلات 2 فرزند پزشکش راهی پایتخت شده است، هنوز هم دل در گرو یارش که در صحن «نو» آقا آرام گرفته است، دارد.

وظیفه شناس، خوب و مهربان بود

«یزدیان» پس از سال ها همراهی اش با فرامرز عباسی، چنین یاد می کند: از آن زمانی که به عقد او درآمدم تا وقتی که شهید شد 11 سال طول کشید. در تمام این مدت با توجه به این که افسر وظیفه شناسی بود همیشه در ماموریت و مانور و این گونه برنامه ها حضور داشت. ما صاحب 2 بچه شده بودیم. اما زیاد همسرم را نمی دیدم. او انسانی بسیار وظیفه شناس، خوب و مهربان بود و همه خانواده هنوز هم از خوبی هایش یاد می کنند. من هم با وجود این که خاطراتم از او کوتاه است و محدود می شود به هرچند ماه یک باری که از ماموریت ها و برنامه های کاری فارغ می شد، اما فقط از خوبی ها و انسانیت اش به یاد دارم.

 

همه به نیکی از او یاد می کنند

همسر شهید فرامرز عباسی درباره آن چه دوستان این شهید هم از او می گویند، حرف هایی دارد. سخنانش چنین است: نه این که من به عنوان همسر شهید بگویم، همه به نیکی از او یاد می کنند. همه نزدیکانش او را به وظیفه شناسی و خوبی می شناسند.

 

آخرین دیدار

روایت «یزدیان» از آخرین دیدارش با شهید فرامرز عباسی هم جالب توجه است. دیداری که هیچ گاه تکرار نشد. همسر شهید چنین می گوید: «شوهرم در همان اولین ماه های شروع جنگ و در آبان سال 59 عازم جبهه ها شد. 3 ماه طول کشید تا به مرخصی آمد. بهمن همان سال بود که چند روزی پیش ما آمد و در اولین روزهای اسفند دوباره راهی خط مقدم جنگ شد. آن زمان وقتی به مرخصی آمد من و همه خانواده  با در دست داشتن دسته های گل به استقبالش رفتیم. وقتی هم که رفت با او خداحافظی کردم و به خدا سپردمش.

اما هیچ وقت بازنگشت تا این که 3 ماه بعد در بیستمین روز اردیبهشت سال 60 منطقه آبادان و عملیات ذوالفقار به سکوی پروازش تبدیل شد و..



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( یکشنبه 92/8/26 :: ساعت 5:6 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آخرین یادداشت در وبلاگhttp://20online.parsiblog.com/خوش آمدید
به بخش سرویس های وبلاگدهی خوش آمدید
سیستم وبلاگ دهی/6/
آموزش ساختن سرویس وبلاگدهی/4/
آموزش ساختن سرویس وبلاگدهی/3/
آموزش ساختن سرویس های وبلاگدهی/2/
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 38
>> بازدید دیروز: 83
>> مجموع بازدیدها: 57507
» درباره من

(^ بیست ****آنلاین^)
حسام الدین شفیعیان
نویسنده-وبلاگنویس-شاعر

» فهرست موضوعی یادداشت ها
حسام الدین شفیعیان[44] . شهدا[24] . گوناگون[22] . سرویس های وبلاگدهی[21] . دانلود[18] . محمد جواد شفیعیان[16] . بازی آنلاین[5] .
» آرشیو مطالب
آبان 92

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
بنده ی ناچیز خدا

» صفحات اختصاصی

» طراح قالب